آقا مهدی را نشناختیم، آقا مهدی را نشناختند
[شهید] احمد کاظمی که بارها پس از شهادت آقا مهدی، ارادت خود به ایشان را در حضور دیگران اظهار مینمود در کنگره بزرگداشت سرداران شهید آذربایجان که در سال ۱۳۷۴ در ارومیه برگزار شد شرکت نمود و خاطرات زیبایی را از آقا مهدی بیان کرد. سردار «عزتی» که در آن هنگام در مسیر رفت و برگشت به فرودگاه ارومیه، همراه شهید احمد کاظمی بوده است میگوید احمد پس از خروج از اجلاسیه همایش و در مسیر بازگشت به فرودگاه ارومیه خطاب به من چند بار گفت که آقا مهدی را نشناختیم، آقا مهدی را نشناختند. بعد ادامه داد که سه روز مانده به شهادت آقا مهدی، من بر ترک موتور سیکلتی سوار بودم و آقا مهدی در حالیکه پشت سر من نشسته بود و من موتور را میراندم، با هم عازم نقطهای از منطقه عملیاتی بدر شدیم تا از وضع جبهه در آنجا بازدید نماییم. همه جای منطقه زیر آتش شدید دشمن بود. در یک جا آتش توپخانه و خمپاره دشمن بسیار شدید شد. من ترمز کردم و ایستادم و به آقا مهدی گفتم که خوب است اندکی توقف کنیم تا از حجم آتش دشمن کاسته شود، آنگاه حرکت کرده و به مسیر خود ادامه دهیم. در این هنگام آقا مهدی دستی بر پشتم زد و گفت: «احمد، حرکت کن». نیم نگاهی به پشت سرم کردم. دوباره ادامه داد: «احمد حرکت کن، نایست. مطمئن باش که اگر هر یک از اولیاء الهی و ائمه معصومین علیهم السلام بودند از رفتن به دل آتش تردید نمیکردند. احمد برو نایست، حرکت کن.»
ذکر این نکته ضروری است که بنابر گفته سردار «احمد غلامپور» که خود یکی از فرماندهان ارزشمند دفاع مقدس است، شهید احمد کاظمی فردی بسیار با اراده و با اعتماد به نفس بالا بود و کمتر از کسی تأثیر میپذیرفت ولی آقا مهدی او را آنچنان شیفته خود کرده بود که احمد تلاش میکرد تا هیچوقت از او فاصله نگیرد و در عملیاتها اصرار داشت تا لشکر ۸ نجف در کنار مهدی و لشکر عاشورا باشد.
(منبع: مهدی باکری در اندیشه و عمل، حسین علایی، چاپ اول، ص ۶۲- ۶۱)